آیا نمیرسد به شما این هوارها

آیا نمیرسد به شما این هوارها

این وبلاگ به منظور به نمایش گذاشتن دل نوشته ها و شعرهای آیینی استاد علی اکبر لطیفیان و به نمایش گذاشتن مداحی های دوستان بزرگوار میباشد.یازهرا.

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

حضرت عباس(ع)-شهادت

 

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

 

پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه

یک جبل الرحمه از برابر من رفت

 

سید گمنام بیسیم چی

حضرت زینب(س)-وفات

 

به روی دل، غم و داغ تو را گذاشته ام

به روی شانه ی خود کربلا گذاشته ام

 

برای آن که مرا غُصه ی تو پیر کند

به روی کُلِّ جوانیم پا گذاشته ام

 

سید گمنام بیسیم چی
سید گمنام بیسیم چی

امام علی(ع)-مدح و ولادت
  
از عالم بالاست بنیانی که من دارم
یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم
آدم نمی شد خاک انسانی که من دارم

شیر حلال مادران این قبیله‌ هاست
در سینه‌ام مهر فراوانی که من دارم

نابرده رنجی گنج‌هایی را به ما دادند
از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم

این کیست که از مقدمش خورشید می‌ریزد
آتش پرست اوست سلمانی که من دارم

در کشمکش های بلند ذوالفقاری‌اش
مانده است گیسوی پریشانی که من دارم

در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید
دنبال «نان جو»ست مهمانی که من دارم

با ما نشستن آن قدر چیز بعیدی نیست
با هر گدایی هست سلطانی که من دارم

ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
ما را به پای حیدر کرار بفروشید

سید گمنام بیسیم چی
اول عشق تو «لَن» بود نمی دانستم
آخرش هم «ابَداً» بود نمی دانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است
همه جا صحبت من بود نمی دانستم

چشم من خیس شد، عاشق شدنم هم لو رفت
گریه بر من قَدِغن بود نمی دانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید
عشق، بد نام شدن بود نمی دانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را
دل ما اهل «قَرَن» بود نمی دانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند
تشنگی طالع من بود نمی دانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم
در دلم میل چمن بود نمی دانستم
علی اکبر لطیفیان
..یازهرا.
 
سید گمنام بیسیم چی

آوینی داد زد: خدا لعنتت کند 
آوینی داد زد: خدا لعنتت کنداحتمالاً زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و ... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها بی ادبی می‌شد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین طور، ولی همه لال شدیم و دم بر نیاوردیم. با جهان بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می‌کنی؟!همه سرها به سویش برگشت در ردیف‌های وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستی‌ام (سعید رنجبر) پرسیدم: «آقا را می‌شناسی؟» گفت: «سید مرتضی آوینی است.»

 

.یازهرا.

سید گمنام بیسیم چی