یا حبیب الباکین
نوشتم اول خط بسمه تعالی سربلند مرتبه پیکر بلندبالا سرفقط به تربت اعلات سجده خواهم کردکه بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سرقسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق"که پر شده است جهان از حسین سرتاسرنگاه کن به زمین! ما رایت الا تنبه آسمان بنگر! ما رایت الا سرسری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سرهرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنممباد جامه مبادا کفن مبادا سرهمان سری که یحب الجمال محوش بودجمیل بود جمیلا بدن جمیلا سرسری که با خودش آورد بهترینها راکه یک به یک همه بودند سروران را سرزهیر گفت حسینا! بخواه از ما جانحبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سرسپس به معرکه عابس "اجننی" گویاندرید پیرهن از شوق و زد به صحرا سربنازم ام وهب را به پارهء تن گفت:برو به معرکه با سر ولی میا با سرخوشا بحال غلامش، به آرزوش رسیدگذاشت لحظهء آخر به پای مولا سردر این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شدهمان سری است که برده برای لیلا سرسری که احمد و محمود بود سر تا پاهمان سری که خداوند بود پا تا سرپسر به کوری چشمان فتنه کاری کردپر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سرمیان خاک کلام خدا مقطعه شدمیان خاک الف لام میم طا ها سرحروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسبچه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سرتنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بودبه هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر -جدا شده است و سر از نیزهها درآورده استجدا شده است و نیافتاده است از پا سرصدای آیهء کهف الرقیم میآیدبخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سربسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلامکه آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سرعقیله غصه و درد و گلایه را به که گفتبه چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانیدلم هوای دو رکعت نماز بالا سر.
سید حمید رضا برقعی.یازهرا.